نمی دانم چرا رفتی؟؟؟
نمی دانم چرا !!!
شاید خطا کردم و تو…
بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا؟!
تا کی؟!
برای چه؟!
ولی رفتی …
بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد….
نظرات شما عزیزان:
†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:
, 22:17
|- ℜ Â ℋ ãâ
-|